حق با چشمهای توست
و لبهای گس ات
و نگاهت که مزین است به غم
حق با چشمهای توست
تو با آن مربای لبخندت
و شکوه زیبای تخت جمشیدی ات
در غربتی تلخ
در آغوش مادر
حق با چشمهای توست
اما در این شهر سیمانی
رویا، وهم و خیال
به کار نمیآید
زیر برف یادت،
تنی را گرم نمیکند
و دستان مهربانت
چتری خوب برای روزهای بارانی نیست
حق با چشمهای توست
اما اینجا حق تقدم با چشم و ابرو نیست
اختیار و انتخاب بر باد شد
و از گلویمان
جز اندوه نمیبارد
حق با چشمهای توست
اما اکنون
در این زمستانِ لال
حرفی
حقی
چارهای نمیماند.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
بازدید : 341
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 9:31